امروز میخوام 13 تا از نوسته های قبلیم رو که وقتی نوشتم، شاید نه من درک کردم و نه تو، معرفی کنم … وقتی همه رو با هم خوندم، حدأقل واسه ی من یک پازل شد …
گچ و سنگ
دارم روزهای عجیبی رو سپری می کنم … امروز نشستم تمام پست های وبلاگمو خوندم … نوشته هایی که بعضی وقتا برا یه بچه هم مفهوم داره (آشفته) … و بعضی وقتا در واقع هیچکس به جز خودم نمی فهمه (نارنج) … یه جاهایی بغض کردم … یه جاهایی خندیدم … برای خودم … به […]