من و او

  داستان من و او داستان غم انگیزیست. داستان عشقی که می پوسد و اشکی برای ریختن نیست … داستان من و او داستان مرگ و زندگیست … داستان شب و اندوه … داستان کسی است که مُرده و هیچ کس باورش نکرده … داستان کسی که غرق می شود و نجات غریق ها رویا […]

یاهو و من!

داستان من و یاهو بر میگرده به ۱۰ سال پیش که واسه اولین بار وارد اینترنت شدم! هنوز یادم نمیره … ۱۵ ساعت اینترنت، ۱۱ هزار تومن! … تازه شرکت ارائه دهنده یه ایمیل مجانی (!) هم رو Domain خودش بهمون میداد و من که اونموقع درک زیادی از این قضیه نداشتم، فکر میکردم که […]

"خدایی" کار من نیست

می آیند … برای تکرارِ مکررات … برای گفتن چیزهایی که هزاران بار گفته اند … می آیند … اغلب با چشمانی بسته … و اغلب با گوش هایی گرفته … تا تو به آن ها بیشتر نظر کنی … می آیند … و گاه دهان از خوردن باز میدارند … و دل از دنیا […]

من … هیچ

من … هیچ … مست و تاریک! … در پی ساختن دیواری به ارتفاع آسمان … سرد و خاموش … و گاه مرگ آلود … پریشان و بی خواب از بیداد این مینورِ وحشی … قدم زنان کنار لبه ی باریکِ هشیاری … با چشمانی بسته … و غرق در خیال … من … هیچ […]

خدا … برای همه ی آدماست!

بعضی وقتا سوألی برای عده ای پیش میاد که من وظیفه ی خودم میدونم بهش جواب بدم … “آیا خدا وجود داره؟” … و من این سوأل رو جواب میدم … جوابم فلسفی نیست … علمی هم نیست … و شاید منطق شما فقط به این جواب بخنده … اما جواب من یک حسن داره […]

ترس، سوغات!

ما هرگز از آنچه نمی‌دانستیم و از کسانی که نمی‌شناختیم ترسی نداشتیم. ترس، سوغات آشنایی‌هاست. “نادر ابراهیمی” پی نوشت : نمی دونم کجا اینو خوندم :) این آقای ابراهیمی رو هم اصلاً نمی شناسم ولی خب نمیشد اسمش رو نیاورد.

متنی که میخواهید برای جستجو وارد کرده و دکمه جستجو را فشار دهید. برای لغو دکمه ESC را فشار دهید.

بازگشت به بالا