Posts Tagged ‘مست’
من … هیچ
شنبه, ژوئن 19, 2010 1:50 ۲ دیدگاهمن … هیچ … مست و تاریک! … در پی ساختن دیواری به ارتفاع آسمان … سرد و خاموش … و گاه مرگ آلود … پریشان و بی خواب از بیداد این مینورِ وحشی … قدم زنان کنار لبه ی باریکِ هشیاری … با چشمانی بسته … و غرق در خیال … من … هیچ […]
خانه خمٌار
چهارشنبه, می 12, 2010 13:47 بدون دیدگاههر دم به یاد آن لب میگون و چشم مست … از خلوتم به خانه خمار می کشی پی نوشت : با تشکر از دوستی که چشمش رو در اختیار دوربین من قرار داد :)
خوشه انگور
جمعه, آوریل 16, 2010 16:44 ۲ دیدگاهدلتنگی، خوشه ی انگور سیاه است … لگد کوبش کن … لگد کوبش کن … بگذار ساعتی سربسته بماند … مستت می کند اندوه … شمس لنگرودی پی نوشت : نمیدونم لنگردوی کیه … مهم هم نیست … ولی خب برداشتی از اینجا بود