آنچه در این ذهن آشفته می گذرد، شعر ندارد … موسیقی بی کلامیست که دیوانه ای می نوازد و من بی اختیار … می پرستمش …
آنچه را که دوست دارد …
من راستش زیاد اهل این جور چیزا نیستم … یعنی نه که نباشم ولی زیاد دنبال ریشه ی یه متن ادبی و اینا نمیرم … این شعری که اینجا میذارم ماله یه نویسنده و شاعر ایرلندی به نام اسکار وایلد هست. در واقع تکه ای از یک شعر اونه … ترجمه ی دست و پا […]
ما را بس!
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس / زين چمن سايه آن سرو روان ما را بس من و همصحبتی اهل ريا دورم باد / از گرانان جهان رطل گران ما را بس قصر فردوس به پاداش عمل میبخشند / ما که رنديم و گدا دير مغان ما را بس بنشين بر لب جوی و […]