خدا رو شکر که این فصل لعنتی تموم شد و دیگه میتونیم شب ها بدون صدای گربه و سگ و کلاغ و … بخوابیم!!!
از آن جهان آمده
همه چیز با یه اس ام اس شروع شد! صبح جمعه بود و تازه ۱۰ دقیقه بود که با بالش وداع کرده بودم که اون اس ام اس کوفتی اومد : – سلام سینا ، بریم سگ چرخ!؟ – پویا، خییییلی کار دارم ولی بی خیال … چهار و نیم خبرت میکنم با خودم گفتم […]
سگ، آری … جو، نه!
شنیدید که طرف میره تو استادیوم، جو میگیردش با همه دست میده؟ امروز ظهر هم منو تقریباً همونطوری یهو جو گرفت و ۴ نفر رو ناهار مهمون کردم! هنوز هم وقتی درست فکر می کنم، نمیدونم چرا این اتفاق افتاد! البته باز ۳ نفرشون رو میشه قبول کرد … خب یه جورایی دوست هستم باهاشون! […]
دو شب به یاد ماندنی
شب اول صدای موزیک گوشمو اذیت میکرد … شایدم گوشای من حساس شدن … دوروبرم شلوغ بود . خوش میگذشت . چیزی دیدم که یادم نمیره ! هیچ وقت … گریه تو در میارم . عاشق سازم شدم … فقط اون برام مونده . فقط اونه که ارزششو داره . ” هرچه بیشتر انسان ها […]