اولین بار بچه ی ۵-۶ ساله بودم که مفهوم “یدکی” رو فهمیدم … یه تویوتای نقره ای (بخوانید نوک مدادیِ روشن) داشتیم که گهگاهی خراب میشد … راه تعمیر کردنش هم، بیشتر اوقات، تعویض قطعه بود … وقتی میرفتیم قطعه ی جایگزین رو بخریم، یه مغازه میرفتیم که بالاش نوشته بود : “لوازم یدکی تویوتا […]
نوروز ۸۹
الان که دارم این نوشته رو مینویسم، به شروع سال ۸۹ کمتر از یک روز باقی مونده … امسال دیگه با همه ی خوبی ها و بدی هاش داره تموم میشه … هر چی که بود، هر جور که گذشت، به هر حال گذشت …