آب شد … پی نوشت : یخ روی شیشه ماشین که از تو گرفتم :) روی عکس کلیک کنید تا در اندازه بزرگتر ببینید.
صبط اهوال
این پارچه رو جلوی صبط اهوال (ثبت احوال سابق) زده بودن که مچ حضرات رو گرفتیم! یعنی اینطوری احوال ملت رو ثبت میکننا :دی
سرنوشت
Ben yazdım kadere, hüznü, perişanı … Sonu gelmez yinede bitemez ümitler … Ama yoksa bahçemin eski şanı … Sebebi koparılan çiçekler … بله! این خودم هستم!
هرگز انتقام نگیر … بگذار دنیا کارش را بکند … او از تو قوی تر و سنگدل تر است …
عیبش مکن
شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم … عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است
خانه خمٌار
هر دم به یاد آن لب میگون و چشم مست … از خلوتم به خانه خمار می کشی پی نوشت : با تشکر از دوستی که چشمش رو در اختیار دوربین من قرار داد :)
شب نمی شود
چراغیست از آسمان آویخته … چراغیست که به من می ماند … افسوس دارد یا نه … نمی دانم … ولی این روز دگر شب نمی شود …
اینتر!
هر چی می کشیم از دست همین یه دکمه اس! … همین Enter مظلوم که یه گوشه نشسته! پی نوشت : اولین نوشته از دسته فتوبلاگ!