حاشیه

برای من شاید یکی از بدترین ( یا شاید بهترین) حاشیه های زندگی دور از ایران، این بوده که همیشه دارم فکر میکنم. همیشه ناخواگاه انگار یه جورایی داری با خودت کلنجار میری. تنهایی و وقتی که دیگه مثل سابق توسط اطرافیانت پر نمیشه، انقدر برات وقت باقی میگذاره که میتونی تمام روزها

سینا و 92

سال 92 هم خوب یا بد، تلخ یا شیرین، با همه ی خنده ها و گریه هاش تموم شد! همونطوری که تو سینا و 91 حدس زدم، سال عملی شدنِ تصمیم کبری بود! سال مشغله های زیاد، سال تغییرات اساسی. سالی که شاید پرچالش ترین سال زندگیم بود. تقریباً سال پیش همین موقع ها بود […]

چهارشنبه سوری

این اولین چهارشنبه سوری زندگیم هست که برای من نه خبری از آتش هست، نه خبری از ترقه، سر و صدا، رقص و آواز و … نه خبری از کرم ریختن های من، نه خبری از شام خوشمزه مامان، نه خبری از کوه ِ چوبی که بابا از هرس کردن درخت های حیاط جمع کرده […]

سفر به باکو (2)

این نوشته ادامه ی نوشته سفر به باکو (1) هست. اکثر مردم کشور آذربایجان، علاقه ای به ایران و ایرانی ها ندارن. بد نیست بدونید که اکثریت مطلق مردم کشور آذربایجان، مسلمان و همچنین شیعه هستن. ظاهراً در طول جنگ قره باغ ارمنی ها در اراضی ای که قبلاً متعلق به آذربایجان بود، اقدام به […]

سفر به باکو (1)

پیش از اومدنم به آمریکا، برای دریافت ویزا، مجبور شدم 2 بار به باکو (پایتخت کشور آذربایجان) سفر کنم! که مقصد هم سفارت آمریکا در باکو بود. به سه علت اصلی، سفرم رو با هواپیما نرفتم! 1- برای سفر هوایی باید با شرکت های هواپیمایی ایرانی یا آذربایجانی سفر کرد! این به این معنیه که […]

من تو اون پرواز بودم!

داستان از اینجا شروع شد! در روز چهارشنبه، 9 مرداد ماه 1392، معادل 31 جولای 2013، پروازی از فردوگاه امام تهران بلند شد! به مقصد دوحه ی  قطر … و پس از چند ساعت، از دوحه ی قطر پرواز کرد به مقصد آمریکا! و من تو اون پرواز بودم!

حق انتخاب

گاهی مجبوری وانمود کنی که همه چی خوبه … بعد یهو به جایی میرسی که دیگه نمیتونی وانمود کنی … دیگه خسته شدی … از تحمل افکار بی سر و ته خودت … از فشاری که از همه طرف روت هست … خسته ای از فکر کردن … از برنامه ریزی … از تصمیم گرفتن […]

آب انار

 ساعت 12 شب بود … وسط تابستون! … کنار خیابون نشسته بودیم و داشتیم مردم رو تماشا می کردیم … هورت می کشیدیم و … هر کدوم زل می زدیم به یه سمت … دردها و مرض هایی بود که بیشترشان به طرز احمقانه ای شبیه بود … و هیچکدوم راه حل نداشت … و […]

سنگ بزرگ!

خداوندا، به جای یک جهان بزرگِ درهم و برهم، هرکی هرکی، بی سر و ته و با مقیاس های میلیون سال نوری، میشد یه کره زمین باشه فقط که توش عدالت و آرامش باشه. خداوندا، من و تو نداریم. واسه تو هم سنگ بزرگ علامت نزدنه!

من و او

  داستان من و او داستان غم انگیزیست. داستان عشقی که می پوسد و اشکی برای ریختن نیست … داستان من و او داستان مرگ و زندگیست … داستان شب و اندوه … داستان کسی است که مُرده و هیچ کس باورش نکرده … داستان کسی که غرق می شود و نجات غریق ها رویا […]

تصمیم کبری

بعضی وقتا آدم یه تصمیم هایی میگیره، که خب فکر میکنه تصیمیم مهمیه، ولی نیست واقعاً! اما بعضی تصمیم ها واقعاً کبری هستن! یکی از آن تصمیم های خیلی کبری! رو گرفتم که به زودی صداش در میاد! :) به هر حال، این یکی واقعاً تصمیم مهمیه  و خیلی از چیزا رو تحت تاثیر قرار […]

متنی که میخواهید برای جستجو وارد کرده و دکمه جستجو را فشار دهید. برای لغو دکمه ESC را فشار دهید.

بازگشت به بالا