بایگانی برای ‘دیالوگ’
اپیزود آخر
شنبه, نوامبر 26, 2011 17:36 ۲ دیدگاهشیشه جلو بخار کرده … به ندرت شهریور ماه اینطور سرد میشه و اینطور بارون میاد … نه به شدت ۱ ساعت قبل، ولی هنوز میباره … دستش رو دراز میکنه که شیشه رو پاک کنه … + دست نزن … لک میشه! شیشه رو بده پایین، درست میشه :) – باشه :)
تا دیر نشده …
شنبه, نوامبر 6, 2010 1:10 ۲ دیدگاه+ داداشتون جلو بازو و پشت بازو هم کار میکنن؟ – آره … خیلی … همش تو خونه دمبل دستشه! + پِرسِ پا هم میزنن ؟ – نمی دونم که … ولی میگفت دورو بر ۲۰۰ و خورده ای رو میزنه … + سرشونه چی؟ – آره دیگه حتماً … بدون سرشونه که نمیشه … […]
درون من!
شنبه, سپتامبر 18, 2010 1:13 بدون دیدگاه– با این طرف خوب صحبت کردی؟ باهات حال کرد؟ حرفه ای برخورد کردی؟ پروژه رو میگیری؟ + پویا، تو هیچوقت منو از منظر علمی نشناختی! همیشه نگاهت به من سگ-چرخانه* بوده. هیچوقت درون منو نشناختی … هیچوقت اون گوهر بی بدیل علم و معرفت رو تو وجود من ندیدی … همش قسمت فانِ** منو […]