این نوشته ادامه ی نوشته سفر به باکو (1) هست.
اکثر مردم کشور آذربایجان، علاقه ای به ایران و ایرانی ها ندارن. بد نیست بدونید که اکثریت مطلق مردم کشور آذربایجان، مسلمان و همچنین شیعه هستن. ظاهراً در طول جنگ قره باغ ارمنی ها در اراضی ای که قبلاً متعلق به آذربایجان بود، اقدام به کشتار مردم و سوزاندن روستاها میکنن. بدین ترتیب، کشور آذربایجان تبدیل به یک کشور دو تکه شده! یک تکه، منطقه ایه که در مجاورت دریای خزره و پایتخت (باکو) در اونجا قرار گرفته. یک تکه در شمال استان آذربایجان شرقی و غربی ِ ایران هست و شامل بخش “نخجوان” میشه.
همونطوری که تو نقشه مشخص شده، قسمتی از ارمنستان بین دو بخش آذربایجان قرار گرفته. جالبه بدونید که به علت اختلافات دیرین ارمنی ها و آذربایجانی ها، کسانی که قصد سفر از قسمت شرقی به قسمت غربی کشور آذربایجان رو دارن، از ایران عبور می کنن! در هر صورت، در حال حاضر ایران روابط نزدیکی با ارمنستان داره و آذربایجان هم پیمان آمریکا. در هر صورت، (به توصیف دوستانم که به ارمنستان سفر کرده اند) ارمنستان در حال حاضر کشوری فقیر و بسیار عقب افتاده است. در مقابل آن، کشور آذربایجان به سرعت در حال پیشرفت هست و اقتصاد و صنعت نفت و گاز در حال رشدی داره.
در هر صورت، به علت روابط نزدیک ایران و ارمنستان، مردم آذربایجان دل خوشی از ایرانی ها ندارند (البته این تنها دلیل نیست). برگردیم به اصل ماجرا :) این پیش زمینه برای این بود که از علت بی علاقه گی اونها به ایرانی ها مطلع باشید. در هر صورت، به شدت به همزبان هاشون علاقمند هستن. من که تا حدی از این جو باخبر بودم، به عنوان مترجم گروه بودم و در حین عبور از مرز هم از همه خواستم که حرف نزنن و بذارن من با مأمورین گیت مرزی ترکی صحبت کنم! این ترکی صحبت کردن اثر کرد و بدون مشکل و بدون بازکردن و بازرسی فیزیکی ِ وسایل، به سادگی از مرز زمینی عبور کردیم و وارد خاک کشور آذربایجان شدیم!
بعد از عبور از مرز، وارد خیابونی شدیم که یه سری وَن بزرگ (مربوط به کودکی هیتلر!) میان و مسافرین رو میبرن به ایستگاه تاکسی ها! مسیری در حدود 1 کیلومتر رو میبرن و 1 منات میگیرن! لازمه کمی راجع به واحد پولشون توضیح بدم. واحد پول کشور آذربایجان منات هست که خودشون “مانات” میگن و حروف اختصاریش AZN هست (حروف اختصاری دلار آمریکا USD هست). هر 1 منات، حدود 1.27 دلار هست. در نتیجه ارزش پولشون بیشتر از دلاره. با نرخ کنونی دلار برای ما (حدود 3100 تومان)، در کل آذربایجان برای ایرانی ها کشور گرونی به حساب میاد.
به ایستگاه تاکسی که رسیدیم، کلی تاکسی منتظر بودن که مسافر بیاد تا از مرز مسافرها رو به جاهای مختلف (اکثراً به باکو) ببرن. تاکسی ها برای بردن مسافرا از مرز به باکو، برای هر ماشین 40 منات میگرفتن! اکثر ماشینها بنزهای مدل 2003-2005 اینا بودن. که ظاهراً به صورت دست دوم به آذربایجان فروخته میشد. راننده ی ما آدم میانسالی بود که ساده و کم سواد هم به نظر میرسید. شروع کردم به حرف زدن باهاش! به نظرم همیشه راننده های تاکسی آدمای خوبین برای اینکه بفهمی تو یه مملکت چه خبره :) عکس رئیس جمهورشون خیلی جاها روی بیلبورد بود.
ازش پرسیدم این کیه؟ گفت : “الهام علی اُف”، رئیس جمهور. (الهام اسم مَرده اونجا!) گفتم چند سال یه بار انتخاب میشه؟ گفت هست دیگه، انتخاب نمیشه دیگه. گفتم پس کی میره؟ گفت: وقتی بمیره، زنش و بعد زنش هم پسرش رئیس جمهور میشن! (برام جالب بود که زنش رئیس جمهور میشه! شاید هم اشتباه می کرده). گفتم پس انتخابات اینا ندارید شما؟! گفت: نه. گفتم: چرا بهش رئیس جمهور میگید پس؟ سریال سلطان سلیمان رو دیدی؟ گفت : آره، خیلی قشنگه، دنبال میکنیم و اینا. گفتم : منم میبینم! حالا خب این که شد سلطان که! بهش بگید سلطان خب. گفت : آره خب راست میگی. گفتم: حالا دوستش دارید؟ گفت: شما همه تون احمدی نژاد رو دوست دارید؟! دیدم تا گندش درنیومده چیزی نگم بهتره :D گفتم خب بعضیا طرفدارش هستن دیگه! گفت: اینجا هم بعضیا طرفدار الهام علی اف هستن. یه کم گذشت … دقت کردم دیدم ماشینش دیزلی هست! تو بعضی از کشورا به خاطر قیمت پایین تر دیزل (گازوئیل) و سیاست های خاص اون کشور، خودروهای سواری دیزلی استفاده میشن که اتفاقاً اکثرشون آلودگی کمتری هم دارن. گفتم این ماشینو چند خریدی؟ گفت میشه تقریباً 10000 دلار! گفتم خوبه دیگه. با خودم گفتم آخه این همه پول واسه ماشین 10 سال پیش؟! یه 5-6 تا سبقت گرفت تو جاده، نظرم عوض شد! گفتم : ایران رفتی تا حالا؟ تهران رفتی مثلاً؟ گفت : آره رفتم. بیشتر شهرهای بزرگ ایران رو دیدم. تهران، شیراز، اصفهان، تبریز. مشهد هم برای زیارت رفتم (گفتم که اکثرشون شیعه هستن). گفتم : خب چطور بود؟ تهران رو چطور دیدی؟ گفت : خیلی بزرگه، خیلی شلوغه، آلوده اس، مدرنه. ولی باکو قشنگ تره! (بعداً دیدم حق با اون بود و باکو با وجود کوچک بودن واقعاً شهر قشنگیه). گفتم : دوست داشتی ایران زندگی کنی؟ گفت: مردم تو ایران دروغ زیاد میگن. ما اینجا به هم دروغ نمیگیم. تو ایران همه میخوان سر آدم کلاه بذارن … و من خفه شدم دیگه :)
ادامه دارد :)