داستان از اینجا شروع شد!
در روز چهارشنبه، 9 مرداد ماه 1392، معادل 31 جولای 2013، پروازی از فردوگاه امام تهران بلند شد! به مقصد دوحه ی قطر … و پس از چند ساعت، از دوحه ی قطر پرواز کرد به مقصد آمریکا! و من تو اون پرواز بودم!
برای چند سالی تو آمریکا هستم (بخونید ادامه ی تحصیل!). تنها چیزی که الان میدونم، اینه که 9 مرداد ماه، (اگر نگم سخت ترین)، یکی از سخت ترین روز های زندگیم بود و قرار نیست از اون روز بنویسم. چون نمی تونم. واقعاً در توانم نیست. میخوام از روزهای قبل و روزهای بعدش بنویسم. برای کسی که الان تو آمریکا زندگی میکنه (مثل خیلی از دوستای من)، بیشتر این نوشته ها زندگی ِ روزمره و به نوعی تکراریه. ولی برای کسی که تو ایرانه، شاید جالب باشه.
نوشتن من در اینجا، هم به خاطر اون شایده و هم برای اینکه برای خودم ثبتش کنم :) از این به بعد بیشتر خواهم نوشت.
کجا پاشدی رفتی ؟!
اجیبززز من که نفهمیدم ….
من خیلی دارم تلاش می کنم که مثل شما به آمریکا و اروپا برای ادامه تحصیل برم. اما نمی دونم بعضی ها مثل شما چطور اینقدر راحت میرن اونور؟! میشه یه نفر توی این دنیای اینترنت پیدا بشه ریز به ریز توضیح بده آخه چطوری ویزا گرفتید؟ چقدر پول خرج کردید؟ میشه واقعا؟ یعنی اون روز میاد؟
@alireza, نمی دونم چرا فکر میکنید “اینقدر راحت” بوده :) اصولاً راحت نیست :) بگذریم.
در هر صورت، پذیرش گرفتن خیلی پارامترهای مختلفی داره. مثل رشته ی تحصیلی، دانشگاه دوره کارشناسی (و ارشد)، معدل، نمرات زبان و رزومه تحصیلی و ….
بهترین جا برای جستجو سایت “اپلای ابرود” هست.
بنویس..
9 مرداد همون سال،منم تو همون فرودگاه بودم..داشتیم یکی از عزیزترینهامونو بدرقه میکردیم..دوست دارم بدونم چه طوره..