آب انار

 ساعت 12 شب بود … وسط تابستون! … کنار خیابون نشسته بودیم و داشتیم مردم رو تماشا می کردیم … هورت می کشیدیم و … هر کدوم زل می زدیم به یه سمت … دردها و مرض هایی بود که بیشترشان به طرز احمقانه ای شبیه بود … و هیچکدوم راه حل نداشت … و نداره … هیچکدوم نمیدونستیم که چند سال دیگه چی میشه … ولی مطمئن بودیم که گذشته خاطره میشه … و شد … اونجا پاتوق شد!

حالا هر بار که آب انار مخصوص رو سفارش میدم، یاد تمام روزهایی میوفتم که گذشت … یاد تمام خنده ها و گریه ها … یاد تمام آدم هایی که بخشی از زندگی من بودن و هستن … یاد سیب زمینی با سس مخصوص! … یاد زمستون سرد و شیشه های بخار گرفته ماشین … یاد اتاق موسیقی … یاد شبگردی با خانواده … و از همه بدتر، یاد خودم …

ساعت 8:40 شب … یه روز پاییزی … مزه ترش و شیرین … با بوی گلپری که پیچیده … نشستم و زل زدم به نگاه ها و نفس هات … و فکر میکنم به اینکه گناه من و امثال من چی بود؟ … به اینکه دلم نمیخواد بیدار بشم از این خواب … به شعرهای خیام … به آهنگی که هیچوقت دلم نیومد ضبطش کنم … به این سکوت لعنتی …

ساعت 9:30 … مردی که آکاردئون میزد …

وبسایت http://30na.net
نوشته ایجاد شد 401

یک دیدگاه در “آب انار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مرتبط

متنی که میخواهید برای جستجو وارد کرده و دکمه جستجو را فشار دهید. برای لغو دکمه ESC را فشار دهید.

بازگشت به بالا