بعد از 7 روز خیلی خوب و استثنایی، آنچنان سرما خوردم که نگو! و من باز هم باید تأکید کنم که گرما از سرما بدتره. علاوه بر اینکه با اومدن سرما، شیشه ها بخار میکنن :) با این حال پنجره رو باز کردم و دارم حال میکنم با این بوی خاک و بارون و رعد و برق …
دروغ چرا؟! هوس کردم همین الان با یه اُور و یه کلاه سیاه (!)، بریم بام تهران، رو اون نیمکت ها بشینیم و سیب زمینی بزنیم! با کلی سس … هوس قلیون دو سیب کردم … البته که من از قلیون خوشم نمیاد … اما دوسیب، عااالیه :) … قلیون دو سیب، کنار آتیش! … هوس کردم تو خیابونا آب گرفتگی شه … انقدر که راه بندون بشه و ما هم گیر کنیم تو راه بندون! … هوس کردم بادبادک های مردم رو تماشا کنیم … و به این فکر کنیم که هر کدوم از اینایی که از جلومون رد میشن، چه چیزی و چه شرایطی در انتظارشونه … هوس کردم تمام خیابون های شهر رو ثبت کنم …
پی نوشت : این بارووون لعنتی :)
امید دارم که زودی خوب بشی همیشه از مطالب زیبات لذت میبرم
ممنون