قبلاً راجع به این همسایه های عتیقه مان نوشته بودم! پنجره اتاق من رو به آپارتمانیه که آسایش ما در زیر پاهای ساکنینش لگدمال شده! این ساختمون 4 طبقه اس!
طبقه اول
متعلق به خانواده ای 3 نفره اس که یک کولر آبی دارن! و این کولر سال ها خراب بود! حتی ما بعد از چند سال تحمل، رفتیم گفتیم آقا میشه ما بدیم درستش کنن؟ با کلی عذرخواهی گفتن خودمون همین فردا میدیم! و نتیجه اینکه تا همین چندوقت پیش صداش بازم میومد! دو فرزندِ خونه، به صورت شبانه روزی با هم PES یا شاید هم FIFA بازی میکنن و برای هر حرکت مهیجی جفتشون با هم داد میزنن! و جالب اینجاست که وقتی توپ به تیرک میخوره بیشتر هیجان زده میشن تا وقتی که گل میزنن! هر کدوم که گل میزنه، اون یکی بهش فحش های خیلی خوبی میده! مادرِ خونه، خانمی ست بسیار شاد! و تمام روز در حال خندیدنه! صدای زنگ موبایلش هم آهنگ “از من نگذر” اثر 25th Band است! روزی 100 بار زنگ میخوره و کلاً زیاد حرف میزنه و از قضا این سمت خونه شون خوب آنتن میده! هفته ای یک بار، مادر و دو فرزند با هم دعواشون میشه و آخرش هم مادر شاکی میشه و کلی جیغ و داد میکنه سر بچه هاش. پسر بزرگتر سن و سالش بالای 20 ساله و دیپلم رو هم معلوم نیس که داره یا نه! میخواد بره خارج که موفق بشه (!). خارجیا کجا برن؟ صبح ساعن 6 اینا بیدار میشن و شروع میکنن به حرف زدن و موزیک گوش دادن!!!
طبقه دوم
پدر خونه مذهبیه. بچه ای 6-7 ساله دارن که سرشو از پنجره میکنه بیرون، گاهی دعا میخونه، گاهی آهنگ میخونه، گاهی پسر کوچک همسایه پایینی رو صدا میزنه، گاهی مامان یا باباشو صدا میزنه (که البته داخل خونه هستن، ولی ایشون رو به بیرون فریاد میزنه)، هر زرد آلو یا هلویی هم که کوفت میکنه، هسته اش رو میندازه پایین! جدیداً مادر خونه یک جونِوَر دیگه هم زاییدن و صدای ونگ ونگ کوچولو، به صورت شبانه روزی و دالبی سراند (Dolby Surround) در داخل اتاق منه! من مادر نشدم و یحتمل نمیشم(!) ولی واقعاً واسم سوأله که نمیشه آیا به موقع به بچه شیر داد یا لباسش رو عوض کرد که این اینقدر عربده نزنه به صورت شبانه روزی!؟ شبا ساعت 12 اینا شام میخورن! و فکر میکنم طرفای ساعت 2 اینا هم ظرفاشونو میشورن! و کلاً مثل جغد بیدارن!
طبقه سوم
جدیداً بی صدا شدن و من یه مدته که زیاد ازشون باخبر نیستم! قبلاً یک زن و شوهر و مادرشوهر با هم زندگی میکردن! و هر روز با هم دعوا میکردن! یکبار دعوا بالا گرفت و یکی یه چیزی به سمت شیشه پرت کرد و شیشه شکست! تا مدت ها شیشه عوض نشد! زنِ خونه سر مرد داد میزد که مادرت رو جمع کن و از این حرفا! کلی یاغی گری حکمفرما بود!
طبقه چهارم
دیگه خداییش از اونجا صدایی نمیاد! یعنی صدایی هم باشه اینجا نمیرسه! :D
نکته : وقتی از مورد دوم و سوم اشتراک بگیرید میبینید که کلاً ما 4 ساعت وقت داریم که بخوابیم! و این بود سطح آسایش ما تو خونه!
—————–
پی نوشت 1 : الان که دارم این نوشته رو پست می کنم (نزدیک ساعت 2 شب)، آقای طبقه دوم در حال ظرف شستنه! و صدای زر زر بچه شون تازه قطع شده!
پی نوشت 2 : همین الان آقای طبقه دوم ظرف شستنش تموم شد! وقت زیادی ندارم، باید بخوابم!
لعنتی ها!!:D
به حق همین ماه عزیز،
خدا یا اونا رو ادم کنه (البته اگه امکانش وجود داشته باشه)یا اینکه خدا صبرت بده.
در کل بسیار زیبا توصیف کردی .ممنون.
توصیفاتت خدا بود سینا :)) خدایی همسایه های باحالی دارین…این قدر ناشکری نکن ما پشت خونه قبلیمون یه کانال بود که شبا ۱۲ به بعد بیل مکانیکی میومد از توش شن و ماسه می کشید بیرون و سوار کامیون می کرد :دی تازه از این بگذریم که این کانال در کنار اتوبان واقع شده بود و هر ماشینی که رد می شد صداش به صورت دالبی تو اتاق من می پیچید و همون ۴ ساعت رو هم برا خوابیدن نداشتیم!
@نعیم, اون کانال عالی بود :)) بعد حتماً صبحا هم یه سری میومدن شن و ماسه خالی میکردن تو کانال، نه؟! :دی
خیلی حال کردم خوندم
(البته واسه تو ناراحت شدم ولی وصف زیبایی داشت مخصوصا اونجا که گفتی یک جونور دیگه زاییدن عمق نفرت و فاجعه رو درک کردم)
موفق باشی
تحسین بابت نحوه نگارش! تاسف برای تو دوست عزیز جهت نداشتن آرامش!
امیدوارم شبا تو آسایش و آرامش بخوابی….