کسوف

این نوشته رو آروووم بخونید :

مستی و راستی! … همیشه می خندم به این اصطلاح … چون خنده داره! مثل خیلی چیزای دیگه …

صدای موج ها رو میشنوم … کتاب کاروان از هوشنگ ابتهاج رو ورق می زنم و بلند بلند شعر حافظ می خونم! … داد می زنم … “مهر تو عکسی بر ما نیفکند” … تفسیر می کنم … از خورشید و ماه میگم … از نور ذاتیِ خورشید و نور عاریتیِ ماه … داد می زنم … “آئینه رویا آه از دلت آه” … می خندم … داد می زنم … “مهر تو …” و باز می خندم … انقدر می خندم که نفس نفس میزنم و دلم هوای تازه می خواد … خنده هام قطع میشه … میرم بیرون قدم میزنم … دستم رو پر از ماسه های ساحل می کنم و فشار میدم … هرچی مشتم رو بیشتر فشار میدم، دستم بیشتر خالی میشه … باز پر می کنم … باز خالی میشه … مشتم رو باز می کنم … دوباره پر می کنم و کف دستمو رو به بالا میگیرم … دیگه نمی خوام مشتم رو ببندم …

قدم می زنم … انقدر قدم میزنم که سایه ی پلک هامو می بینم … هنوز دونه های ریز ماسه رو دستمه … چشمامو می بندم و یه نفس عمیق می کشم … گوش هامو تیز میکنم و با تمام وجود صدای موج ها رو حس می کنم … قدم میزنم … پاهامو رو زمین می کشم و ماسه ها رو لمس می کنم … کسوف … و زیر لب زمزمه می کنم : “مهر تو عکسی بر ما نیفکند”

—————-

پی نوشت 1 : فیلم دزیره … دزیره و ناپلئون تو باغ قدم میزنن … ناپلون از جاه طلبی هاش میگه و دزیره می خنده … ناپلئون علت این خنده رو می پرسه … و دزیره میگه : وقتی می ترسم، می خندم !

پی نوشت 2 : “دیگر ز من ترانه شوریدگی مخواه … دیرست ، گالیا ! به ره افتاد کاروان” … برداشتی ضروری از وبلاگ شوخی

پی نوشت 3 : هرگز عادت نشوید! (این جمله درست نوشته شده است)

پی نوشت 4 : مستی و راستی!

وبسایت http://30na.net
نوشته ایجاد شد 401

یک دیدگاه در “کسوف

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مرتبط

متنی که میخواهید برای جستجو وارد کرده و دکمه جستجو را فشار دهید. برای لغو دکمه ESC را فشار دهید.

بازگشت به بالا