نارنج

هزار چهره می نماید …

می خندد … می سوزد … ایمان می گیرد … کفر می گوید … می پرستد … می گریزد … لبریز می کند … تاریک می شود … دلگیر می کند … گاه نیک می شود …

طعم خربزه می دهد … بوی نارنج دارد … تنه ی چنار می شود … اشک می ریزد … چون سروی تنومند … گاه درٌه ای گم … سکوتی بی پایان … فریادی بی آرام …
سبز است … زرد می انگارد … سرخ می کند … سیاه می شود …

گاه می خواند … گاه می راند … گاه می بلعد … گاه می گزد … گاه می سوزد … گاه می سازد …

گاه چوپانی دلیر… گاه طعمه ی گرگ می شود … گاه آئینه ، روبرو … گاه دیواری بلند …

شب را ایهام می کند ، روز استعاره می کشد … طعم خربزه می دهد … کاش به آخر نرسد!

——–

پی نوشت 1 : به هر حال اینم یه جورشه !

پی نوشت 2 : خربزه دوست ندارم … من پرتقال دوست دارم … شیرین … ترش … غبارش اشک می آورد … لذت پرواز دارد … طمعش می ماند … بوی نارنج دارد! بوی نارنج … !

پی نوشت 3 : این روز ها ، ساز نمی سازد … کوک نیست … نمی خواهد … نمی بارد … نمی آید …

وبسایت http://30na.net
نوشته ایجاد شد 401

4 دیدگاه در “نارنج

  1. معرکه بود …خیلی عالی نوشتی

    حرف را باید زد …درد را باید گفت…

    دشت ها نام تو را میگویند ….کوه ها شعر من را میخوانند …

    کوه باید شد و ماند …رود باید شد و رفت …. دشت باید شد و خواند

    در من این جلوه اندوه زچیست؟ …. در تو این قصه پرهیز که چه ؟
    در من شعله عصیان نیاز …در تو دمسردی پاییز که چه؟!!

    سخن از مهر من و جور تو نیست … سخن از متلاشی شدن دوستی است … و عبث بودن پندار سرور آور مهر

    آشنایی با شور ؟!! جدایی با درد ؟!! و نشستن در بهت فراموشی …یا غرق غرور ؟!!

    به قول شما: طمع خربزه می دهد … کاش به آخر نرسد!

  2. من فکر میکنم بی نظیر بود با یک اشتباه تایپی در واقع این است :
    طعم خربزه میدهد…کاش به آخر نرسد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مرتبط

متنی که میخواهید برای جستجو وارد کرده و دکمه جستجو را فشار دهید. برای لغو دکمه ESC را فشار دهید.

بازگشت به بالا