از دور هیچی دیده نمیشد … مه همه جا رو گرفته بود … شاید بعد از اون اتفاق چشم های من دیگه توان دیدن نداشت … سکوت ، آرام بخش و فریبنده بود … ولی خسته کننده … جلوتر رفتم … باز هم چیزی ندیدم … فکر کردم کور شدم … ولی نه . همه چی رو میدیدم ، به جز چیزی که باید میدیدم … گاهی کنجکاوم میکرد … نگاهی میکردم و … هنوز همه چی رو میدیدم … هنوز کنجکاو بودم … گاهی مکث میکردم … مکث ها تکرار شد … هرچی بهش خیره تر می شدم تار تر میشد … تا جایی ادامه پیدا کرد که دیگه “همه چی” رو نمیدیدم … فقط خیره بودم … تار تر میشد … محو میشد … دیده میشد … خیره بودم … خیره بودم …
مه همه جا رو گرفته بود … رعد و برق زد … بارون بارید … برف بارید … لیز خوردم … تعطیل شدم … رها شدم … گرفتار شدم … برف آب شد … بهار شد … تابستون شد … هوا آفتابی بود … دیگه مه نبود … هوا صاف بود … هنوز کنجکاو بودم … خیره بودم … میدیدم … این بار میدیدم … به وضوح میدیدم … انقدر دیدم که چشمامو اذیت میکرد … حالا دیگه هم چیزی رو که باید ببینم میدیدم ، هم “همه چی” رو میدیدم … چشمام درست میدید …
صبرم تموم شد !
هوا رو مه آلود کردم … هوا رو سرد کردم …
ولی فایده ای نداشت … هنوز … هنوز در سرما میسوختم …
——————
پی نوشت 1 : تو یکی از مطالب قبلی به نقل از فیلم و کتابی نوشته بودم :
آدم ها همه چیز را همین جور حاضر و آماده از مغازه می خرند . اما چون مغازه ای نیست که دوست معامله کند ، آدم ها مانده اند بی دوست .
تو اگر دوست می خواهی ، مرا اهلی کن .
پرسید : اهلی کردن یعنی چه ؟
گفت : یعنی ایجاد علاقه کردن
پرسید : راهش چیست ؟
گفت : باید صبور باشیم
ولی من … صبرم تموم شد !
پی نوشت 2 : معین ، این آهنگ رو خیلی قشنگ خونده ( آلبوم لحظه ها – Track 2 ) :
اگه چشمات منو میخواست ، تو نگاه تو میمردم … اگه دستات مال من بود ، جون به دستات می سپردم
پی نوشت 3 :
نفسی آتش سوزان ، نفسی سیل گریزان
ز چه اصلم ، ز چه فصلم ، به چه بازار خرندم
پی نوشت 4 :
Bilmiyorum kime hesap sorayım
Garip gönlüm bana bile darılmış
Yandı gönlüm yüz yerinden Azar Azar
Tüketmişler hayatımı Azar Azar
پی نوشت 5 : و حالا … من مانده ام و … روحی سرگردان … ذهنی آشفته … درونی متلاطم … چهره ای مرگ آلود و نگاهی مرده …
in ke neveshty bishtar shabihe ahange benyamine…hava…meh…tabestoon…khordam…mikhandam…NEMYAY…NEMYAY
D:
A friend is someone who knows
the song in your heart
and can sing it back to you
when you have forgotten
the words.;
— Unknown
يه دوست، فردي هست که آهنگ قلبت رو مي دونه
و مي تونه وقتي تو کلمات رو فراموش مي کني
اونا رو واسه ات بخونه.
زندگش میگوید اما
باز باید زیست!
همینو میتونم بگم!
زندگی میگوید اما
باز باید زیست!
تو کل زندگی کی بوده که صبر نکرده باشی؟سینا همیشه صبره که باعث میشه امیدوار باشی به اتفاقاتی که معلوم نیست بیفته! و همون صبره که هست! باید صبور بود!
———————————
ببخشید! بعدا خودم ندیدم اشتباه تایپی داشت! حواسم خیلی جمعه!
از پروانه های خشک شده متنفرم و…
می ترسم!
.
.
.
.
به رویاهای ناتمام می مانند!
:)
عکس ابتکار خوشگلی بود!!
نشوي واقف يك نقطه ز اسرار وجود تانه سرگشته شوي دايره ي امكان را
تقریبا همه بلاگاتو چند بار خوندم….اوایل مفهوم هیچ کدوم رو نمی فهمیدم… با خودم می گفتم خیلی قشنگ می نویسه ولی الآن دیگه مفهوم اکثرشون رو میفهمم….اکثرشون حرفای دلت بوده که تو عالم واقعی بودن…وجود داشتن
همینم دلیل دلنشین بودن نوشته هاته
موف باشی:)