من فرار می کردم … از تو فرار می کردم … میترسیدم ازت … از بلایی که ممکن بود سرم بیاری … از بی جنبه گی خودم … از چیزایی که راجع به تو میگفتن … از سیاه و سفید تو … از چشمای مار دیده ی خودم … از دور و برم … از نگاه های سنگین خودم …
تنهایی … از تو می گریختم …
منو ببخش … اشتباه کردم … التماس کنم ، خوبه ؟! … گریه کنم ، چی ؟ … باور کن پشیمونم … من تنهایی ام رو میخوام … من سکوتم رو میخوام … من سیاه ، سفید هام رو میخوام …
هیچی نگو … حتی یک کلمه … زورکی نخند … حالمو به هم می زنید … من تو رو میخوام … تنهایی ، میشنوی ؟!
نوبت منه … منم که حق دارم حرف بزنم … حالا من مینوازم و تو باید گوش بدی … هر چی دوست دارم ، مینوازم …
تنهایی … دلم برای تاریکی ات تنگ شده … برای راحتی ات … برای درستی ات … قول میدم اگه برگردی ، حتی تو آینه هم نگاه نکنم … قول میدم ، یک لحظه هم نجوا نکنم … سکوتت رو به هم نزنم … حتی آواز هم نمیخونم … قول میدم بهت نخندم … خیره بمونم … پلک هم نزنم … فقط بیا … فقط برگرد … حتی برای غصه هات هم دلتنگ شده ام !
تنهایی … کجایی ؟!
———————————————-
پی نوشت 0 : داری حوصله ام رو سر می بری …
* پی نوشت 1 : انگشتام دارن بی حس میشن … متاسفم که ملودی و صدای این شعر رو نمی تونم اینجا بیارم :
با تو رفتم … بی تو باز آمدم
از سر کوی او … دل دیوانه
پنهان کردم … در خاکستر غم
آن همه آرزو … دل دیوانه
چه بگویم با من ای دل چه ها کردی …
تو مرا با عشق او آشنا کردی …
پس از این زاری مکن … هوس یاری مکن
تو ای ناکام ، دل دیوانه
با غم دیرینه ام … به مزار سینه ام
بخواب آرام ، دل دیوانه
** پی نوشت 2 : اون روز که زیر بارون راه میرفتم ، خیس شدم … همه با هم خیس می شدن … متوجه این مسئله نشده بودم …
*** پی نوشت 3 : اون روز به چشم دیدم که خستگی می تونه باعث شکست بشه … فلز و آدم هم سرش نمیشه !
**** پی نوشت 4 :
گر آمدنم بخود بدي نامدمی
ور نيز شدن بمن بدي کي شدمی
به زان نبدي که اندر اين دير خراب
نه آمدمی نه شدمی نه بدمی
دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد…
یه عالم غصه یادم میاره داغ پشت دستم
که چطور برای تو غرور چشمام شکستم
یه عالم قول دروغی تو این باغ عجیبه
قول هایی که از تو با من یادگاریه غریبه
گفته بودی واسه چشمام از همه دنیا بریدی
تو میگفتی عاشقونه منو به دنیا نمیدی
اما تو چشمای خیسم داغ تنهایی نشوندی
زدی آتیش به غرورم منو از ریشه سوزوندی
داغ تلخه روی این دست قصه هاش یکی دوتا نیست
کاری که تو کردی با من حتی گفتنش روا نیست
هی قسم خوردی به اشکام که برام تمام دنیاست
اما زود دست تو رو شد که دروغ بود همه حرفات
نه شب را هوای آمدن است ، نه روز را
و بدین سان ،
من برای تو خواهم مرد
تو برای من
اینو از وبلاگ بیتا کپی کردم … خیلی قشنگ بود …
يادم آيد تو به من گفتي از اين عشق حذر كن لحظه اي چند بر اين آب نظر كن آب آيينه عشق گذران است تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است باش فردا كه دلت با دگران است
با سلام
خسته نباشي
سايت خوبي است من كه وقت كنم حتماً سري مي زنم .