لحظه های من دارن میگذرن . آهسته تر راه میرم . پلک نمیزنم . حماقت نمیکنم . در سکوتی عمیق غرق شده ام . سکوت رو میپرستم …
حوصله ام تموم شد … حافظه ام ضعیف شد … زندگیم عادی شد … شب و روزم یکی شد … موسیقیم مریض شد … بیداریم تموم شد … اینترنتم تعطیل شد … و سکوتم حقیقی شد …
که روشن تر از خاموشی ندیدم …
————————–
پی نوشت 1 : با فرض اختیار ( و نه جبر ) برای انسان ، حتی خدا هم نمیداند که این صفحه کی به روز می شود .
پی نوشت 2: مراقب باشید چیزهایی را که دوست دارید به دست آورید وگرنه مجبور خواهید شد چیزهایی که به دست آورده اید دوست بدارید .
پی نوشت 3 : زندگي مثل يك پيانوست . همان چيزي را مي شنوي كه مي نوازي .
پی نوشت 4 : هر آغازی را پایانی است .
چهارشنبه صبح توسط سینا ویرایش شد .
خوشا به حال آنان كه مي بخشند بي آن كه به ياد آرند ،
ومي گيرند بي آنكه فراموش كنند
تا كه بوديم نبوديم كسي كشت ما را غم بي هم نفسي
تا كه رفتيم همه يار شدند خفته ايم و همه بيدار شدند
قدر ائينه بدانيم چو هست نه در ان وقت كه اقبال شكست
شعر و شاعری بلد نیستم.تظاهرم نمیکنم ولی امیدوارم که بی مناسبت و بی میمنت نباشه این تغییرات و اتفاقات!
همین آرزو را برای خودم هم دارم.
موفق باشی دوست عزیزم.
سکوت رو قبول دارم!بهترین چیز دنیا!
یه دور دیگه بخون نوشتتو ببین چی نوشتی! موفق باشی!همین!
ویرایش شد … مرسی بیتا !
از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار
کان تحمل که تو دیدی ، همه بر باد آمد
كودكي در پي يك قاصدك است و پدر در پي كودك
…قاصدك در پي باد…
باد هم مست دويدن در خواب……
ساعت پير هراسان شده در گوشه اي از بعد مكان مينالد…قصه اي ميگويد
قصه اي از گذز ثانيه ها
آه… او در تپش نبض زمان ميميرد….
قصه اي تكراري….
آمدن … بودن و رفتن …
مست در بازي اين زشت عجوز اين دنيا…
به چه سرگرم شديم؟؟…
چه جوابي بدهيم؟؟…از چه بناليم؟؟
چه دليلي چو بپرسند بگوييم….؟؟
به چه سرگرم شديم..؟؟
تو بگو :
زندگي قاصدكي است
همچو يك كودك شاد
همه تا لحظه ي مرگ در پي قاصدكيم….
:)
با پیانوی زندگیت بهترین آهنگ ها رو بنواز…همون مریضی ها رو بنواز اینجوری می شه که مریضی از تن روانت بیرون می ره.
من می دونم کی این صفحه کی به روز می شه (من خدام؟؟ D:) وقتی بروز می شه که آهنگ احوالاتتو دادی بیرون و تسلیمشون نشدی…وقتی که نذاشتی احوالاتت آهنگ زندگی بسازن بلکه آهنگ زندگی در جریانت آهنگ بده بیرونو و وجودتو پاکیزه کنه.
سکوت سرشار از ناگفته هاست . مگه نه سینا؟
نمی دونم چرا هممون با شروع ترم چت می زنیم !!! وقتشو نداریمو خودمونو با یه توجیح منطقی قانع می کنیم!
راستی داری راه می ری ؟ یا ایستادی و به پشت سرت خیره شدی؟
سکوت سرشار از ناگفته هاست … که روشن تر از خاموشی ندیدم …
ایستاده ام و به جلو خیره شده ام !