می آیند … برای تکرارِ مکررات … برای گفتن چیزهایی که هزاران بار گفته اند … می آیند … اغلب با چشمانی بسته … و اغلب با گوش هایی گرفته … تا تو به آن ها بیشتر نظر کنی … می آیند … و گاه دهان از خوردن باز میدارند … و دل از دنیا میبُرند که خلوت کنند … برای تو … نه … نه … برای خودشان … تو را هم برای خودشان می خواهند … تا ببخشی … هر آنچه شد … هر چه ظلم رفت … و هر چه دروغ زاده شد … و هر حقی که باطل شد … کاش حرف میزدی … کاش می توانستی بگویی که بی فایده است … کاش می توانستی بگویی که پس از مرگ نیز می توان به بخشش تو امید بست … بخششِ تو خلوت نمی خواهد … می توان در انبوهی از مردم بود و چنان با تو خلوت کرد که هیچ صدایی نشنید … کاش میگفتی … کاش میگفتی که اگر به جای ۳ روز، ۳ قرن خلوت کنند، نخواهی گذشت از حقی که از انسانی ضایع شود … و ظلمی که به انسانی روا گردد … و تهمت ناروایی که به انسانی زده شود … کاش می گفتی که روی میگردانی از آنکس که برای منفعتش حقیقت را مستور کند و شرافت را زیر پای گذارد … می دانم … و می داند … که بی نیازی … از یک عمر خلوتِ “من” ها و “ما” ها …
ببخش … تمام نافرمانی هایش را … ببخش تمام آنچه که از حقِ خداییت پایمال کرده و حال برایش خلوتی می جوید … ببخش تمام چیزهایی را که بین تو و اوست و تنها خود دانی و خود او … تو خدایی … اما … مرا با خدا بودن، از انسان تا خدا فاصله است … نمی بخشم ظلم را … نمیگذرم از حقی که لگدمال شود … نمی بخشم تهمت را … دروغ را … و هر آنچه که مرا از انسان بودنم دور سازد … و آرامش را از من دریغ کند … هزاران سال است که سکوت کرده ای … حق داری … چه باید کرد با انسان هایی که “عبادت” تو را بدون “ب” دریافته اند … و زندگی شان تکرار مکررات شده … می آیند … ببخش آنچه از آنِ توست … که تو خدایی و من انسان … اما به یادشان بیاور … که تا ابد فرصت نخواهد بود … برای بخشیده شدن … برای جبران ظلم و ستم … برای به دست آوردنِ دلی که شکسته … و حقی که پایمال شده … و روحی که آزرده شده … به یادشان بیاور … که تو تا ابد هستی … و “من” خواهم رفت … “خدایی” کار من نیست …
انسان هایی که “عبادت” تو را بدون “ب” دریافته اند
.و چه بسیارند …
یه عالمه سکوت واسه تک به تک ِ واژه های همه ی متنات … خیلی قشنگن !
از دل نوشتید . مناجات دلنشینی است
نمی دونم نظرات رو می خونید یا نه؟!!!
نوشته شما منو یاد این آهنگ انداخت که به نظرم با صدای حسین کشتکار بوشهری خونده شده باشه
منم سرگشتهی حیرانت ای دوست کنم یک باره جان قربانت ای دوست
خلیل آسا شـوق وصـل کـویت دهم سر بر سـر پیمانت ای دوست
دلــی دارم در آتــش خـــانه کــــرده میـــان شعـــله هـــا کـاشانه کـرده
دلـــی دارم که از شــــوق وصـــالـت وجـــودم را ز غـــم ویـــــرانه کــرده
مـــن آن آوارهی بشــکسـته حــالـم ز هجـــرانت بـــتـــــا رو بـــــر زوالـم
منــم آن مـــرغ ســـرگــردان و تنهـا پریشــان گشته شد یکبـــاره حـالم
سـحـر ســـر بـــر سـرسجاده کردم دعــــایی بهــــر آن دلـداده کـــــردم
زحسرت ساغر چشمانم ای دوست لبـــالب یکســـره از بــــاده کــــردم
دلا تــا کـــی اسیـــر یـــاد یـــــــاری ز هجــــر یــــار تـــا کــی داغـــداری
بگــو تـــاکــی ز شــوق روی لیـــلی چـــو مجنـــون پـــریشــان روزگـاری
پـــریشـــانم پــریشـــان روزگــــــارم مــن آن ســرگشته ی هجــر نگارم
کنــــون عمـــریست بـا امید وصـلت درون سینـــه آســـــایــش نــــدارم
ز هجـــرت روز و شـب فــریـــاد دارم ز بیدادت دلـــی نـــــاشــــــاد دارم
درون کوهــســـار سیـنـه ی خــــود هـــزاران کشـــته چـون فـرهاد دارم
چـــــرا ای نــــازنیــنم بـــی وفـــایی دمـــا دم بــــا دل مـــن در جفــایـی
چــــرا آشـفــته کــــردی روزگــــــارم عـــزیــزم دارد این دل هـــم خدایی
http://www.youtube.com/watch?v=WuluvLXkyC0&feature=related
@مرضیه, دوست عزیز هیچ نظری قبل از مطالعه ی من منتشر نمیشه :) ممنون بابت شعر و ویدئویی که با من به اشتراک گذاشتید :)