چند وقتی میشه که فکر می کنم به اینکه آیا واقعاً چیزی به نام باور وجود داره؟ واسه اینکه تعریفشو درست بدونم، رفتم تو بریتانیکا جستجو کردم … ترجمه اش این میشه :
حالتی ذهنی مبنی بر پذیرش یا رضایت کامل از یک موضوع (مقصود، کار، …) بدون دانش عقلیِ کامل برای تضمین حقیقی بودن (درستی) آن.
من واسه این تعریف، یه تبصره هم اضافه می کنم!
باور به تلنگری از بین نمی رود!
باور میتونه شامل باور به مادیات و یا باور به معنویات باشه! مثلاً من ماشین “بی ام دبلیو” رو باور دارم! یا مثلاً من “روح” رو باور دارم! من ” صداقت تو” رو باور دارم! … کلاً فکر می کنم یه همچین گزاره هایی می تونن باور باشن.
اما واقعاً چیزی به نام باور واسه ما وجود داره؟ هر چی فکر می کنم می بینم چیزایی که ما اسمشون رو گذاشتیم باور و با یقین ازشون صحبت میکنم، با یقین بهشون تکیه می کنیم و با یقین بر مبنای اونا کاری می کنیم، تمامشون چیزهایی هستن که با تلنگری از بین میرن …
باور ها، تنها فایده ای که دارن اینه که به آدم امید میدن … امید به ناکجا! امید به خیال هایی که تو ذهن داری … امید به آدما و چیزایی که فکر می کنی واست مهم هستن که شاید واقعاً اینقدر ارزش نداشته باشن …
اما من فکر می کنم، اگر اون تبصره رو بیخیال شیم، باوری که به تلنگری از بین بره، شاید تاابد جاشو به شک و تردید بده … و شاید دیگه هیچوقت “باور” نشه!
—————-
پی نوشت ۱ : شاید لازم باشه قبل از اینکه راجع به کسی/چیزی/موضوعی/رخدادی یا هر چیز دیگه، به باور برسیم، لازم باشه یه تلنگر بهش بزنیم … یا یه تلنگر به خودمون!
پی نوشت ۲ : دروغ و تناقض، به هیچ باوری رحم نمی کنه …
پی نوشت ۳ : مثل اینکه دارم زیاده روی می کنم تو به روز کردن :D
w-:
مشکل ما آدمها همینه یا افراط یا تفریط بخصوص ما ایرانیها هیچ وقت متعادل نیستیم، قبول داری؟
اما تبصره تو به این تعریف قشنگ بود.