نقاب

همیشه یه عده روی صحنه هستن … میدونی یعنی چی ؟ یعنی همیشه عده ای وجود دارن که از صبح که بیدار میشن تا شب که میخوابن ، باید روی صحنه باشن … یعنی احساس می کنن ، صحنه ، جای اوناست … فقط در حال Present   کردن خودشون هستن … احساس تیزهوشی دروغین ، تمام وجودشون رو احاطه کرده … ادا در میارن … بازی میکنن … بازی میدن … حرف میزنن … لاف میزنن … همیشه دیده میشن … شعار میدن … جو میدن … طرفدار پیدا میکنن … از یاد ها نمیرن … خاص به نظر میان …

همیشه یه عده وجود دارن که چشم به صحنه دوختن … به افراد روی صحنه نگاه میکنن … از اونا تقلید میکنن … اونا رو تحسین میکنن … از توانایی های بی نظیر اونا صحبت میکنن … حرفای اونا رو تایید میکنن … براشون هورا میکشن … به اونا نگاه میکنن … به اونا حسادت میکنن … حرف های اونا رو تکرار می کنن … ادای اونا رو در میارن … سعی میکنن به اندازه ی اونا باهوش جلوه کنن … به شدت از اونا طرفداری میکنن … اونا را فراموش نمیکنن … به اونا در باور کردن خاص بودنشون ، کمک میکنن …

همیشه یه عده وجود دارن که از صحنه بیزارن … از افرادی که روی صحنه هستن بدشون میاد … از حرف هاشون … از حالاتشون … از دروغ هاشون … از دورویی هاشون … از بازی هاشون … از شعار هاشون … از خاص به نظر رسیدن اونا …

راستش ، صحنه جای من نیست … من هیچ جایی اونجا ندارم … حتی تماشاچی هم نیستم … من ترجیح میدم سکوت کنم ، اگه لازمه که لاف بزنم … ترجیح میدم که شروع نکنم ، اگه قراره منو بازی بدن … ترجیح میدم دیده نشم ، اگه قراره بازی بکنم … ترجیح میدم نگاه نکنم ، اگه قراره فکر نکنم … ترجیح میدم فراموش کنم ، قبل از اینکه فراموش بشم …

من از نقاب بیزارم …

————-

پی نوشت ۱ : من دوستان زیادی دارم … افسوس که دوست های کمی دارم !

پی نوشت ۲ : تو یکی از پست های قبلی من ، یکی اومده و راجع به زیاد بودن میزان “خود شیفتگی” من حرف زده … راستش تنها چیزی که بلافاصله یادم افتاد این بود که اینجا ماله منه ! … البته بنده خدا راست گفته …

پی نوشت ۳ : وقتی بچه بودم ، آخر شب ، بابام منو میفرستاد که درب حیاط رو قفل کنم … همیشه تاریک بود … اوایل میترسیدم ، اما بعداً خیلی عادی شد … لطفاً درب رو به من نشون بدید … بالاخره باید قفلش کنم !

پی نوشت ۴ : ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی … که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت

وبسایت http://30na.net
نوشته ایجاد شد 401

7 دیدگاه در “نقاب

  1. میشه هم تو صحنه بود هم کنار صحنه و هم دور از صحنه و هم هیچ کجا و همه جا…
    اصلا قاطی کردم…صحنه چیه؟هممون تو صحنه ایم.
    صحنه ها را خودمون می سازیم نقاب ها رم خودمون انتخاب می کنیم..اگه خودمون خالق نباشیم مجبوریم فقط تما شا کنیم….

  2. جدا از موضوع …متنی که نوشتی خیلی قشنگ و کاملا ..یه عده هم هستن دنبال صحنه برای بازی میگردن..

  3. ما همه بازیگریم…چه بخوایم چه نخوایم..فقط صحنه ها مون فرق داره با نقش هامون….

  4. میدونی …بعد از یه مدت طولانی فکر کردن به این نتیجه رسیدم که من صحنه رو پیدا کردم ولی اجازه ی بازی ندارم، اگر بازی کنم همه چیز به هم میریزه..اینم یه دسته ی دیگه!

  5. قبول دارم حرفتو سینا جان
    امّا باید بعضی وقتا موندو تو همون صحنه ی پوج خودتو فریاد بزنی
    یا یه صحنه یجدید بسازی
    اینو تا حالا امتحان کردی؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نوشته های مرتبط

متنی که میخواهید برای جستجو وارد کرده و دکمه جستجو را فشار دهید. برای لغو دکمه ESC را فشار دهید.

بازگشت به بالا