چتر

تو بارون ، آسمونو دیدی ؟

بارون که میباره ، میره تو فکر … میشه نگرانی رو تو چشماش دید … سکوت … یه چتر بالای سرش میگیره … و باز هم سکوت … راه میره و فکر میکنه … به خودش … به گذشته … به عمری که گذشت … به چیزهایی که از دست داد … به لحظه هایی که تکرار نمیشن … و دوباره سکوت … به اندازه ی یک عمر سکوت … صدای بارون … توهمی که هر بار درست زیر بارون سراغش میاد … درست همین موقع … تاریکی محسوسه … خیلی بیشتر از روشنایی … صدای قدم هاش ، روی آب … نمیشه توقف کرد … باید ادامه داد … تنها همین صداست که تا آخر ، همین جوره … هیچ نظمی وجود نداره … نظم مطلق ؟! در عین بی نظمی ؟! … نمی فهمم … دوباره زمین رو نگاه می کنم … همه جا آرومه … سایه ی چترمو می بینم … بارون قطع شد … ۵ دقیقه هم نشد … خیلی آهسته گذشت !

این بار هم نشد … تمام افکارم نیمه کاره موند … حالا باید بشینم یه گوشه ، چتر خیسمو نگاه کنم … قبل از اینکه خشک بشه … دیگه هیچ صدایی وجود نداره … سکوت … و توهمی که نیمه کاره موند و منو رها کرد … چترم خشک شد … این محسوسه … خیلی بیشتر از بارون …

چرا درست وقتی بارون میباره،آسمون تیره میشه؟ تیره گی بیشتر از بارون محسوس نیست ؟!

————-

پی نوشت ۱ : لذت آهستگی از بین رفته است.    “میلان کوندرا”

پی نوشت ۲ : می خوام آهنگ این وبلاگ رو عوض کنم … Felitsa از Yanni رو بزنم ؟ یا Love Story  ؟

پی نوشت ۳ : ظاهراً همه چی شبیه سال پیشه … با این تفاوت که من احساس می کنم ۱ سال به مرگ نزدیک شدم ! با اینکه فقط چند روز گذشته … راستش ، نمیتونی من رو قانع کنی … حق با منه … با این وجود ، همین که هر ۳۶۵ روز ، یکبار ، یک اتفاق مهم میوفته ، قابل ستایش هستش …

پی نوشت ۴ : به خدا میدونم هر ۴ سال ، سال ۳۶۶ روز میشه و هر ۳۶ سال هم … ( این به خاطر پی نوشت قبلی و دوستان دقیق بود ! )

پی نوشت ۵ : نمی دونم این چیزی که الان نوشتم چه ربطی به کاری داشت که قبل از این داشتم انجام میدادم ! ولی حتماً یه ربطی بین گزارش آزمایشگاه و چتر وجود داره … اگه هم وجود نداشته باشه ، یه ربطی بین آزمایش و چتر وجود داره …

وبسایت http://30na.net
نوشته ایجاد شد 401

9 دیدگاه در “چتر

  1. افکار نیمه کاره میمونن و کسی نیست که کاملشون بکنه حتی گاهی کسی که اونا رو ساخته از ادامه دادن به اونها امتناع میکنه!‌نمیدونم ، آهستگی!!واقعا کتابش محشره ، نوشته های میلان کوندرا رو خیلی دوست دارم! (میدونم بی ربط بود!)
    اگه بخوای تیرگی رو ببینی بیشتر برات محسوس میشه خوب ،چیزی که همه همین طور میخوان!
    سال جدید و قدیم فرقی ندارن ،فقط اسمشون متفاوته!همین.اونم مهم نیست!

  2. نمی دونم چرا وقتی بارون میباره ، افکار منم شروع به باریدن می کنه ، سکوتی که میگی شکل میگیره و گاهی احساس خفقان ؛ امّا من دوسش دارم …
    گاهی اوقات فکر میکنم :

    چتر برای چه ؟ خیال که خیس نمی شود … !

    پ.ن ۱ : من یانی رو پیشنهاد می دم
    پ.ن ۲ :خیلی قشنگ بود

  3. هنوز نمی دونم وقتی بارون می باره دلم می گیره یا باز میشه.فقط می دونم خیلی دوسش دارم هم خودشو هم حسش و هم خیس شدنشو.هیچ وقت تصمیم نگرفتم که چتر داشته باشم.

  4. تو بارون که راه میری می تونی خیالت راحت باشه که رد پات باقی نمی مونه..هیچ کس نمی تونه پیدات کن…می تونی تا تهش بری…اما نه انتهایی نیست فقط می تونی بری…

  5. خودمون نمی تونیم بارونی باشیم ؟ این جوری میشه شبو دور زد… اگه منتظر بارون باشیم…آخه بارون همیشه نمی آد …چی می شد اگه بارونی بودیم ….

    وقتی گزارش آزمایشگاه داریم من مه می شم!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نوشته های مرتبط

متنی که میخواهید برای جستجو وارد کرده و دکمه جستجو را فشار دهید. برای لغو دکمه ESC را فشار دهید.

بازگشت به بالا